امیرمؤمنان (علیه السلام) میفرماید: «من اطال الامل اساء العمل; (1) هر کس آرزویش را طولانی کند، عملش را زشت و ناپسند میگرداند» . چون اگر انسان در زندگی بلند پرواز بود و خواستهای بالاتر از حد امکانات و توانایی خود داشت و اصرار بر رسیدن به آن به هر قیمت و از هر راهی داشت، مجبور است همه حریمها را بشکند و به هر وسیله روا یا ناروایی متوسل گردد تا به خواسته خود برسد و طبیعی است که چنین انسانی در چارچوب شرع و دین و عقل حرکت نمیکند و اعمالش از حکم دین وعقل پیروی نمیکند و در نتیجه اعمالش زشت و ناپسند و ناگوار میگردد و تازه این به معنای وصول قطعی و صد در صد به خواسته مورد نظر نمیباشد; چون ممکن استبا وجود دست زدن به هر کار، همه سرمایه او بر باد رود و به مقصد نرسد . برای رسیدن به خواستههای معقول در چارچوب تعالیم شرع و دین، باید از نیروی فکر و اندیشه و اراده قوی کمک گرفت و با استعانت از عنایات و امدادهای الهی و توسل به اولیای برگزیده او، راه رسیدن به خواسته را هموار کرد . باید توجه داشت که اراده انسان، تنها جزئی از علت تحقق خواسته و آرزوست و گاه میشود که انسان مؤمن با وجود سعی فراوان در رسیدن به هدفی، موانعی شناخته یا ناشناخته میان او و خواستهاش فاصله میاندازد و گاه خواستهای را به خیر و صلاح خود میداند; ولی چون به ضرر اوست، خداوند از لطف و کرمش این خواسته را تامین نمینماید . پس هر چند سعی و کوشش در رسیدن به مقصد و هدف نقش تعیین کننده دارد و اراده انسانی دارای نقشی محوری و کلیدی است، ولی باز اراده انسان مقهور اراده خداوند است و اراده خداوند، هرگز مغلوب و مقهور اراده انسان نمیگردد . پس باید با سعی و تلاش منطقی و معقول و با نعمت تفکر و اندیشه و ارزیابی در راه رسیدن به خواسته، به راه افتاد; ولی در هر حال، مطیع و پیرو خواست الاهی و راضی از آن بود و امور خود را باید به او واگذار کرد تا نتیجه آن سعادت و کامیابی واقعی باشد .
منبع: مجله پرسمان
منبع:راسخون
حضرت عیسى علیه السلام به جمعى گذشت که شادى مى کردند، سبب شادى آن ها را پرسید: خطاب به آن حضرت عرض کردند:
یا روح الله ! دختر فلانى را امشب براى فلان مرد به عروسى مى برند.حضرت عیسى علیه السلام فرمود:
امروز شادى مى کنند ولى فردا گریان خواهند بود.
یکى پرسید:
چرا اى پیغمبر خدا؟
فرمود:
به جهت آن که عروس آن ها امشب خواهد مرد.
این سخن سبب اختلافى میان پیروان آن حضرت و منافقان گردید، تا چون روز دیگر شد به نزد آن دختر آمده او را سالم در جاى خود دیدند، از این رو به نزد حضرت عیسى علیه السلام رفته گفتند: یا روح الله ، آن عروسى را که دیروز گفتى خواهد مرد، نمرده است ؟
عیسى علیه السلام فرمود:
خدا هرچه خواهد مى کند، اکنون ما را به نزد وى ببرید، آنان با عجله حضرت عیسى علیه السلام را بدان جا آوردند و دَر خانه را زدند، شوهر آن زن (تازه عروس ) بیرون آمد، حضرت عیسى علیه السلام به او فرمود:
از همسرت اجازه بگیر من به نزدش مى روم .داماد به داخل خانه رفت و به همسرش گفت
: حضرت روح الله علیه السلام با جمعى بر دَر خانه اند. آن زن در چادر رفت ، و عیسى علیه السلام داخل شده بدو فرمود:دیشب چه کار خیرى کردى ؟
پاسخ داد:
اضافه بر کارهاى قبل خود کارى نکردم .در هر شب جمعه سائلى بر در خانه مى آمد و ما خوراک یک هفته را به او مى دادیم ، دیشب نیز سائل مزبور آمد و من و اهل خانه هر کدام به کارى سرگرم بودیم و کسى متوجه او نشد. یک بار فریاد زد کسى پاسخش را نداد، بار دوم صدا زد کسى جوابش را نداد تا چند بار صدا زد و من صداى او را شنیدم بطور ناشناس برخاستم و به اندازه معمول هر هفته به او خوراکى دادم و رفت .حضرت عیسى علیه السلام که این سخن را از وى شنید به او فرمود:
از جاى خود برخیز.
و چون آن زن از جاى خود برخاست ، یک افعى (درشت ) چون شاخه درخت ، در زیر او بود که دُم خود را به دندان گرفته بود.عیسى علیه السلام فرمود:
به خاطر آن عملى که انجام دادى خداوند این بلا را از تو دور گردانید
منبع:داستاتهای شگفت انگیز ازصدقه وفواید ان
مولف:آرزمی